شعر پراکنده



عاشق، پسر غرور ندارد

بی دلبرش سرور ندارد

وقتی که گشت تشنه دیدار

کاری به راه دور!! ندارد

 عاشق پسر غرور ندارد

نفرت در او حضور ندارد

گر در رهش جهنم وانفساست

راهی به جز عبور ندارد

معین


بی تو ای روشنگر شبهای من

بوسه می زد ناله بر لبهای من

در بلور اشک من یاد تو بود

در سکوت سینه فریاد تو بود

مخمل سرخ شفق رنگ تو داشت

پرده های ساز آهنگ تو داشت

تو شادی گذشتمی، بخت سعید رفتمی

تو این هیاهوی غریب، بهونه قشنگمی

گفتی نگو دوست دارم، حرفتو باور ندارم

اشتباه می کنی باز هم اشتباه می کنی باز هم

دوسِت دارم من به خدا، قدر تمام قصه ها

تو رو قسم به عشقمون، یه شب دیگه پیشم بمون


چرا تو باور نداری حرف دل عاشقمو

چرا تو تنها می ذاری دستهای سرد خستمو

بیا که با صدای تو، مهر سکوت رو می شکنم

هزار هزار شعر و غزل نخونده فریاد می زنم

دوسِت دارم من به خدا، قدر تمام قصه ها

تو رو قسم به عشقمون، یه شب دیگه پیشم بمون